برگی از خاطرات شهید مدافع حرم «چگینی»؛
«الیاس با نگاهی به مصطفی به پوتینهای ایوب اشاره میکند. مصطفی یک لنگه پوتین را برمیدارد و به سمت یکی از بچهها پرتاب میکند. پوتین محکم به سر آن بخت برگشته میخورد و مانند کسی که کابوس دیده باشد وحشتزده از خواب میپرد، بلند میشود مینشیند ...» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم «الیاس چگینی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۱۱۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۱
برگی از خاطرات شهید مدافع حرم «چگینی»؛
«چشمهای مصطفی از تعجب چهار تا میشود و میگوید: «الیاس! این وقت شب معلومه چته؟ نه به اینکه از این کارها رو نمیکردی، نه به اینکه الان میخوای کل انباری رو خالی کنی؟ بعدش هم، تو نقشههات درست از آب در نمیآد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «الیاس چگینی» است که همزمان با روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۸۹۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۹
برگی از خاطرات شهید مدافع حرم«چگینی»؛
«به دل رسول میافتد که انگار در آینده خیلی نزدیک قرار است اتفاق بیفتد. آنچه فقط به اندازه یک حس به دل رسول میافتد در روزهایی که به سرعت دارند سر میرسند. کمکم خودش را نشان میدهد آن حس سرانجام دو ماه بعد با عزم الیاس برای رفتن به سوریه بروز میکند. روزهایی که الیاس برای رفتن سر از پا نمیشناسد و روی پا بند نیست. درحالی که آن روز هیچ حرفی از رفتن الیاس به سوریه در میان نبود ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «الیاس چگینی» است که همزمان با روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۳۵۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۸
«از اتاق که بیرون میآید الهام به صورت الیاس نگاه میکند دوباره خندهای چاشنی حرفش میکند و میگوید رنگوروت باز شدهها! این شربت رو که بخوری، سرخ و سفید میشی ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «الیاس چگینی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۷۹۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۲
«الیاس دستش را درون ساک میبرد و یک ظرف تفلون با یک لوح چوبی درمیآورد و به سمت الهام میگیرد و میگوید خانمی، بفرما. این هم از سوغاتیهای شما. این لوح رو هم خیلی گشتم تا تونستم پیدا کنم. الهام لوح را میگیرد. نوشته حک شده روی لوح حالش را عوض میکند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «الیاس چگینی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۶۴۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۱
«الیاس گفته بود میخوام برای بار آخر دعای کمیل برم حرم حضرت معصومه (س). فردا صبح هم دعای ندبه برم مسجد جمکران. الهام هم گفته بود: گفته باشم! تنهایی زیارت و دعا قبول نیست، اما از اونجا که من خانم مهربونی هستم اجازه میدم بری ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «الیاس چگینی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۴۹۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۷
«بچههای کلاس اول برای تزریق واکسن، سریع به صف بشید و بهترتیب به دفتر بیایید. بغض گلوی الیاس و رضا را فشار میدهد. اشک در چشمهایشان حلقه میزند. سریع به سمت برادرانشان که کنار آبخوری ایستادهاند، میدوند و به آنها التماس میکنند. تو رو خدا کمک کنید ما از دیوار بالا بریم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «الیاس چگینی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۳۹۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۸
«نزدیک غروب روحالله و الیاس با چند نفر دیگر، کف پشتبام یکی از ساختمانهای محل استقرار دور هم جمع میشوند. آنها برای هم جوک تعریف میکنند و میخندند، اما الیاس برخلاف آنها حتی یک کلمه هم حرف نمیزند چه برسد که بخواهد شوخی هم بکند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «الیاس چگینی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۰۵۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۸